مليكامليكا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

مليكاي ناز ما

بدون عنوان

1391/2/17 12:02
نویسنده : ماماني
264 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خداي هستي بخش

niniweblog.com 

پنج شنبه بابايي تعطيل بود و قرار شد مادرجون و پدر جون رو ببر خونه داييش كه كرج زندگي مي كنن منم كه از شب قبلش سرم درد مي كرد و صبح هم با سردرد بيدار شدم ديدم نميتونم تو اين ترافيك تا كرج تو ماشين بشينم و يه چند ساعتي مهمون باشم و برگردم تازه حساب كن كه بايد موهامو مي شستم و خودم و تورو حاضر مي كردمniniweblog.com

خلاصه من از رفتن انصراف دادم تو هم گفتي كه با من خونه مي موني وقتي بابايي رفت من شروع كردم طبق معمول 5شنبه ها خونه رو تميز كنم تو هم نشستي به كارتون ديدن ساعتهاي 11 بود كه گفتي مامان امروز از اون روزهاي خوبه منم كه زود احساساتي ميشم گفتم حالا كه اينطور شد خوبترش هم ميكنم و كارام كه تموم شد دوتايي رفتيم پاركniniweblog.com

كلي تاب و سرسره بازي كردي و وقتي گفتم ديگه بسه مثل يه دختر خوب و خانوم گفتي باشه ماماني بعد باهم رفتيم سوپري و يه بستني طالبي خريديم و اومديم خونه ناهار هم كه غذايي كه كه دوست داري يعني زرشك پلو با مرغ درست كرده بودم كه با هم ديگه خورديم و عصر گذاشتي يه استراحت حسابي بكنم خلاصه تا ساعتهاي 6 كه خاله از دانشگاه اومد و بابا هم از كرج برگشت كلي به من و مليكا خوش گذشته بود و خدا رو شكر يه روز خوب رو با هم ديگه گذرونديمniniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

star
1 خرداد 91 15:20
آره تازه بخاطر اینکه اونروز ما تنها گذاشتیمتون قرار گذاشتین به ما اخم کنین


پس چي ديگه فكر كرديد الكيه؟ ما رو ميذاريد ميريد