مليكامليكا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

مليكاي ناز ما

بدون عنوان

1390/1/29 6:51
نویسنده : ماماني
240 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خداي هستي بخش

ديروز ماماني دوركار بود و توي خونه، صبح بابايي گفت مليكا رو ببرم مهد دلم نيومد گفتم بذار هرچقدر خواست بخوابه بيدار كه شد ساعتهاي نه و ده خودم ميبرمش خلاصه حسابي هم حال من بد بود درد دندوني كه تازه درستش كردم يه طرف سرماخوردگي و گلو درد طرف ديگه مليكاي ناز ما كه بيدار شد بهش گفتم صبحونه ات رو بخور تا بريم مهد تو اين فاصله زنگ زدم به مادرجون وقتي گفتم ميخوام دخملي رو ببرم مهد انقدر احساسات منو تحريك كرد كه منصرف شدم من و مليكا دوتايي مونديم خونه ، خواستم برم از داروخونه واسه خودم دارو بگيرم لباس تن دخملي كرديم و رفتيم از همينجا فرمايشات خانومي ما شروع شد ماماني پف پفي ميخوام ماماني سك سك بخربعد اينا نوبت بيسكوييت باغ وحش شد و تافي ميوه اي آخرشم  بستني و آب

خلاصه ماماني با اين حال خراب خسته و بي جون رسيد خونه اما خيلي به هردومون خوش گذشت مليكا به خاطر گشت و گذار و تفريح، مامان هم واسه اينكه يه روز وسط هفته رو با دخملش گذروند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

دایی و زن دایی یاسمن بانو
29 فروردین 90 7:14
سلام
پس شما یاسمن بانو رو ببینین چی میگین. طبق طبق افاده و فرمایش!
ملیکاجون به یاسمن بانو سر بزنه خوشحال میشیم.

موفق باشین.


ممنون حتما سر ميزنيم شما هم موفق باشيد