بدون عنوان
به نام خداي هستي بخش
همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید!
سلام! ضامن آهو، دل شکسته من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید
نگاه زخمیِ تو، تا بقیع بارانی است
مگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!..
به پای در دلت، ای غریبه تنها
علی(ع) ز سمت نجف، عنقریب می آید
طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید
برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید.
"خدیجه پنجی"
اين روزها مهمون امام رضا بوديم سفري سراسر خاطره و عشق مليكا با دختر عمه ها و پسر عمه ها و پسر عموش خوش بود ما هم با زيارت امام هشتم
مليكا رو يه روز بردم حرم يه روز باروني نه يه شب باروني نميدونم تا حالا تو بارون تو حرم امام رضا بوديد يانه خيلي زيباست به آدم خيلي حس قشنگي ميده ميگن زماني كه بارون مياد يكي از وقتهاي اجابت دعاست حالا اگه تو حرم امام رضا هم باشي ديگه بهتر. زير سقف صحن ها مونديم تا بارون بند بياد ازدحام جمعيت مليكا رو ترسونده بود و همش ميخواست برگرديم تو دلم گفتم يا امام رضا خودت آرومش كن وقتي رفتيم تو يكي از خادمهاي حرم رو كرد به مليكا و گفت پسرم بيا(آخه موهاش رو كوتاه كردم) مليكا گفت من پسر نيستم گفت دخترم من پام درد ميكنه بيا كمكم كن مهر ها رو جمع كنيم مليكا رفت كمك كنه و منم نشستم به نماز خوندن و كلي از آقا تشكر كردم حالا مليكا ديگه عاشق اين شده بود كه بمونه و كمك كنه
مليكا و حسام پسر عموش كه يه سال ازش كوچيكتره كلي بهشون خوش گذشت شبي كه ميخواستيم از خونه عموش بريم حسام با گريه ميگفت(بازي بدون مليكا معنايي نداره) و چقدر ما از اين جمله خنديديم واقعا ماشالله به بچه هاي اين دوره زمونه
خلاصه سفر خوبي بود ايشالا كه زيارت امام رضا نصيب همه آرزومنداش بشه متاسفانه نشد كه تو سفر عكس بگيرم هميشه وقتي يادم ميومد كه كار از كار گذشته بود اما دوتا عكس از مليكا توي قطار و مليكا و سارا جون توي حرم دارم كه هرچند خيلي كيفيت نداره اما يادگاري قشنگيه