بدون عنوان
به نام خداي هستي بخش
اول از همه سال نو رو به همه شما دوستها خوبم تبريك ميگم و اميدوارم سال 92 براي همه مردم سرزمينم سالي سرشار از سلامتي عشق و بركت باشه
دختر خوبم روزهاي آخر سال 91 براي ما روزهاي سختي بود اما خلاصه به خير گذشت و وقتي جواب منفي آزمايشت رو گرفتيم با خوشحالي و سبكبالي رفتيم رشت تا سال جديد رو كنار مادرجون و پدرجون و خاله شروع كنيم اما فكر ميكنم فشارهاي عصبي و استرسي كه بهم وارد شده بود حسابي منو ضعيف كرده بود كه همون روز 30 اسفند حسابي افتادم به مريضي يه آنفولانزاي بد و دردناك با بدن درد و تهوع خلاصه متاسفانه مدتي كه رشت بوديم من همش مريض بودم و بعد چند روز طبق برنامه ريزي قبلي رفتيم شهسوار ويلاي عمه مرجان، من با توجه به مريضي و ضعفم همش تو خونه بودم اما تو و بابا با عمه هات و مخصوصا سارا و هما كلي بيرون رفتيد و همين كه شما خوشحال بوديد براي من كافي بود
خلاصه اون روزهاي سخت هم تموم شدو دوباره تو رفتي مهد و ما اومديم اداره اما اين چيزها به براي هزارمين بار به من نشون داد هيچ چيزي توي اين دنيا با سلامتي قابل مقايسه نيست
ناراحت نيستم چرا توي تعطيلات مريض بودم بلكه خدا رو شكر ميگم كه بهم توان و قدرت دوباره داد. و يه بار ديگه قدر سلامتيمون رو ميدونم
بازم دعا ميكنم سال جديد سالي سرشار از سلامتي براي همه باشه و خدا همه مريض ها رو با دستهاي قدرتمند خودش شفا بده آمين.