بدون عنوان
به نام خدای هستی بخش
دخترم بازم زیاد غیبت داشتم وقتی تاریخ پست قبلی رو دیدم باورم نشد از 18 فروردین به اینجا سر نزدم واقعا شرمنده اما خودت می دونی که مامانی چقدر سرش شلوغ بود
25 فروردین نتایج آزمون دکترا اومد رتبه من طوری بود که احتمال قبولیم تو دانشگاههایی که میخوام کمه اما هر دانشگاه دیگری رو میزدم صد در صد قبول بودم موقع انتخاب رشته خیلی سردرگم بودم یا باید فقط تهران و گیلان رو میزدم و توی تردید قبولی میموندم یا باید جاهای دیگه رو میزدم و با خیال راحت منتظر نتایج میموندم خیلی فکر کردم یه روز تو ماشین به بابایی گفتم همدان رو هم بزنم به تهران نزدیکه فکر نمیکردم همین جمله تو ذهن کوچولوت غوغایی به پا کنه تو خونه به من گفتی مامانی میشه نری همدان آخه دوره
اون لحظه بود که یادم اومد من یه وظیفه خیلی مهمتر دارم اینکه کنارت باشم اینکه نذارم چیزی اون دل کوچولوت رو هراسون کنه هرچقدر هم درس خوندن برام دوست داشتنی باشه ارزش این رو نداره که تو رو ناراحت کنه من اول یه مادرم دخترم نه فقط به خاطر تو به خاطر خودم به خاطر عشقم و به خاطر لطفی ه خدا بهم کرده
حالا منتظرم هرچی که خدا بخواد همون میشه و من مطمئنم مثل همیشه اونی که خیرمونه بهمون میده
دیگه اینکه امسال هم روز مادر و هم روز پدر خدا بهم لطف کرد و پیش پدر و مادر عزیزم بودم خدا رو شکر که سایه اشون رو سرمه ضمن اینکه مامان و بابای بابایی هم تهران بودندو تونستیم کنار اونا هم باشیم
اما خبر مهمتر برای ثبت نامت تو کلاس اول تصمیم گرفتیم اسمت رو تو مدرسه نمونه دولتی بنویسیم از اونجایی که این مدارس آزمون دارن یه روز بهمون زنگ زدن تا تو رو ببریم و امتحان بدیم روزی که نتایج رو اعلام کردن حسابی سورپرایزمون کردی شما و یه دخترخانم دیگه با هم دیگه نمره 100 رو گرفتید و اول شدید آفرین به تو دختر گل مامان
آزمایش اردیبهشتت هم خدا رو شکر مشکلی نداشت و عفونت نداشتی حالا باید برای خرداد آزمایش بدی این آزمایشهای ماهانه که دکتر گفته باید تا یه سال ادامه پیدا کنه خیلی بهم استرس وارد میکنه اما همش به خودم دلداری میدم برای سلامتت لازمه
خدای مهربون همه کوچولوها رو برای مامان باباهاشون حفظ کن