بدون عنوان
به نام خداي هستي بخش
خلاصه بعد يه هفته دوري از ماموريت برگشتم روزهاي اول پشت تلفن مليكا سرحال و شاد بود و مي گفت ماماني برام عروسك بخر ماماني لباس بخر
اما از سه شنبه ديگه بنزينش تموم شده بود و ميگفت مامان ديگه كادو نخر بسه بيا خونه
پنج شنبه هم كه برگشتم دخترم كلي ذوق كرد و بغلم كرد و بوسم كرد خلاصه كلي عشقولانه بود و با محبتش غصه يه هفته دوري رو كلا از دلم برد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی