بدون عنوان
به نام خداي هستي بخش
اولين نگاه:
دوتا چشم كوچولوي سياه كه به من دوخته شده بود انگار كه از دنياي اطرافش مي ترسيد نه شايدم نمي ترسيد فقط براش عجيب بود چقدر معصوم و ناز به دنيا نگاه مي كردي دختركم تو اين دنيا دنبال چي مي گردي؟
اولين قدم:
دوتاي پاي كوچولو كه سعي ميكرد وزن بدنت كوچولوت رو روي خودش حفظ كنه ميز وسط هال رو گرفتي و بلند شدي يه قدم با ترس و ترديد برداشتي من ذوق كردم و تو افتادي و از نو تلاش كردي عزيزم تو اين دنيا كجا ميخواي بري؟
اولين كلام:
اولين كلمه معني دارت نخ بود نميدونم چرا اين كلمه رو مي گفتي البته احتمالا بدون دونستن معنيش مي گفتي و ما مي خنديديم كه چرا نخ؟ وقتي حرف مي زديم به صورتمون نگاه مي كردي انگار كه كلمه ها رو از ما مي قاپيدي عزيزم حالا تو دنيا چه حرفي براي گفتن ميخواي داشته باشي؟
دخترگلم وقتي بزرگتر بشي خيلي جاها هست كه بري ببيني و خيلي چيزها هست كه بگي اما سعي كن هيچ وقت فراموش نكني خداي مهربون تو رو براي چي به زمين فرستاده اون وقت مي فهمي كجا بري چي بگي و چي ببيني؟