مليكامليكا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

مليكاي ناز ما

بدون عنوان

1390/8/18 12:48
نویسنده : ماماني
223 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خداي هستي بخش

ماماني ديشب داشتم شامتو ميدادم كه برق رفت تو ترسيدي و شروع كردي به گريه از طرفي تو روآروم مي كردم و از طرف ديگه نگران بابايي بودم كه رفته بود تو انبار گفتم نكنه مونده تو آسانسور بماند مجبور شدم تو رو چند لحظه پيش خانوم همسايه بذارم تا توي تاريكي برم ببينم بابايي تو آسانسور گير نكرده باشه كه خدا رو شكر تو راه پله ها بابا رو ديدم و قضيه به خير گذشت

اما چون تو به قطعي برق عادت نداشتي همش بهونه مي گرفتي و گريه مي كردي اين شد كه نشستم كنارت وبرات از بچگي هام گفتم از روزهاي جنگ و بمباران برات گفتم اون موقع ها معمولا دو ساعت در روز قطعي برق رو داشتيم و عادت كرده بوديم كه گاهي زير نور چراغهاي نفتي فتيله اي مشق بنويسيم گفتم كه چراغ توري داشتيم كه به گاز پيك نيكي وصل مي شد و نورش خيلي زياد و خوب بود برات تعريف كردم كه وقتي صداي آژير قرمز بلند مي شد معمولا برق ها رو قطع مي كردند و ما سر به سر يكي از پسرهاي همسايه كه به خاطر مدرسه سرش رو تراشيده بودند ميذاشتيم و مي گفتيم تو كوچه نرو كه هواپيماهاي عراقي برق سرت رو نبينند

يادش بخير اينا رو گفتم و برگشتم به سالها پيش بين خاطراتم كسايي رو ديدم كه ديگه پيشمون نبودند كسايي كه شايد روزمرگي و كارهاي زياد هر روز كمتر وقتي براي يادآوردنشون برام ميذاره اما تو خاطره هام همونطور پر رنگ ايستاده بودند مثل مادربزرگها و پدر بزرگ خدا بيامرزم ديدم چقدر رنگ اون روزها با امروز فرق مي كرد چقدر همه چي پر رنگ تر و قشنگ تر بود يادم اومد از دريچه چشمهاي كوچولوي تو هم دنيا به پر رنگي اون روزهاي منه تاريكي نذاشت تو و بابايي قطرات اشك چشام رو ببينيد صدام لرزيد و ساكت شدم كه لرزش صدام رو حس نکنید

دختركم قدر كودكيهای قشنگت رو بدون و از این روزها لذت ببر من و بابایی همه سعیمون اینه که به یاری خدا همه روزهای زندگیت قشنگ و پرخاطرات خوب باشه

يادم آمد...شوق روزگار کودکی مستی بهار کودکی       رنگ  گل جمال ديگر در چمن داشت

آسمان  جلال ديگر پيش من داشت شور و حال کودکی بر نگردد دريغا قيل و قال کودکی برنگردد دريغا

به چشم من همه رنگی فريبا بود دل دور از حسد من شکيبا بود نه مرا سوز سينه بود نه دلم جای کينه بود

شور و حال کودکی بر نگردد دريغا قيل و قال کودکی برنگردد دريغا

روز و شب دعای من بوده با خدای من  کز کرم کند حاجتم روا آنچه مانده از ،عمر من به جا گيرد و پس دهد به من دمی

مستی کودکانهء مرا

شور و حال کودکی بر نگردد دريغا قيل و قال کودکی برنگردد دريغا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان کيانا
23 آبان 90 13:17
هنوز گاهي وقتا دلم ميخواد به کودکي برگردم وفارغ از گرفتاري هاي زندگي فقط فکر بازي وخنده باشم......مليکاي نازمو ببوس
بهار(مامانی شهراد)
23 آبان 90 17:42
╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ UPAM!!!!!!!!!!